با تمام احترامی که برا “شما” قایلم
اما “تو” رو دوست دارم
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلاً به تو افتاد مسیرم که بمیرم
یا چشم بپوش از من و از خویش برانم
یا تَنگ در آغوش بگیرم که بمیرم
خاموش مکن آتش افروخته ام را
بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم
امشب قرص هایم آلزایمر گرفتند
یادشان رفته که خواب اورند نه یاد آور
چرا دیوونگی نسبت به حساب نمیاد؟
مثلا بگن تو چه نسبتی باهاش داری؟
منم بگم دیوونشم
باور کن ، من تنهاترین ضمیر دنیاست
و او خوشبخت ترین ضمیر دنیا
چون تو را دارد
جزئیات ِ چشمهایت
کلیات ِ زندگی ِ من است